سورنا نفس مامان بابا شدی...
امروز بابایی و مامانجون از کاشمر رفتن مشهد.. امشب بابایی از حرم امام رضا زنگ زد و چقدر حس خوبی داد ....گفت واسه من و تو پسر نازمون مخصوص نماز خونده. و همچنین واسه پدر جونا...
الانم تو اتتق خونه عزیزجون کنارم ناز خابیدی اونطرفت هم عزیزجون خوابیدن.. دلم گرفته بابا نیس پیشمون ولی انشالله زودی میاد و دوباره سه تایی میشیم.. نفس من و بابایی سورنا.. اکه نداشتمت زندگی خییییلی سخت میگذشت.. خداروهزار بار شکر برای بودنت.....
خدایا به زندگیمون دوباره شادی بده.................
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی